واژه قوم کشی (Ethnocide)به وسیله جامعه شناسی به اسم "روبر ژولن" در دهه 1970مطرح شد و به مجموعه روش هایی اطلاق گردید که هدف آن از میان بردن فرهنگ یک قوم و جایگزینی آن با فزهنگ دیگری است ،اگرچه برای نابودی و سلطه ی یک قوم بر قوم دیگر تنها این روش کافی نیست بلکه برای نابودی یک قوم و ملت از روش دیگری به نام قوم کشی فیزیکی استفاده می شود تا بتوان با به کارگیری هردو روش(فیزیکی و فرهنگی) یک ملت را نابود ساخته و قوم سلطه گر خود را حفظ  نماید اما با وارد شدن به دنیای مدرن، روش نسل کشی فرهنگی بر نسل کشی فیزیکی پیشی گرفت.یکی از این اقوامی که در طول تاریخ به هردو روش سعی در نابودی آنها شده است کوردهای ترکیه، سوریه و عراق بوده اند، اگرچه برای درک این عنوان(نسل کشی فرهنگی) نمی توان آن را به طور کامل در یک متن ژورنالیستی گنجاند، اما سعی خواهیم کرد که آن را مورد واکاوی قرار داده،سلطه را نفی کرده و عاملیت را مشخص نمود.  وبرای درک این موضوع لازم است که تاریخ را  تبار شناسی وآن را کالبد شکافی کرد تا بتوان واقعیت را برملا ساخت ،وبرای این کار لازم است محتاطانه عمل نمود چراکه کل تاریخ اقوام وملت ها به طور عام و تاریخ کوردها بر طور خاص به دست حکومت تشریح شده است. لذا چونکه کوردها فاقد قلمرو مرکزی بوده اند،لاجرم باید بحث رابا رابطه ی دوئالیسم(غالب ومغلوب ،برابری و نابرابری و عدالت و شکاف طبقاتی) مورد واکاوی قرار داد چرا که چشم پوشی از یکی(سلطه –زیر سلطه) زیر سلطه را به نابودی می کشاند.لذا بحث دیگری که در اینجا حائز اهمیت است بحثی است که فوکو آن را تحت عنوان گفتمان هامطرح می کند که طبق این معادله، گفتمان ها برای حفظ سلطه و یکپارچه سازی و یکسانی سعی  برنفی تفاوت ها می باشد. طبق این فرمول کل تاریح کورد فارغ از این معادله نیست مانند گفتمان عقل ی پان ترکیسم در مقابل نفیغیر» که همان کورد ها باشد شکل گرفته است.

  اما آنچه را که امروزه در سوریه ،عراق و ترکیه رخ می دهد نمونه های عینی از قوم کشی فیزیکی هستند می توان گفت این نوع قوم کشی(فیزیکی)به این دلیل است که این اقوام حاضر به تن دادن وپذیرفتن ایدئولوژی قوم سلطه گر نیستند.در واقع  قوم کشی فیزیکی مرحله ی بعد از قوم کشی فرهنگی است (درصورت عدم موفقیت ازقوم کشی فرهنگی) و چون این اقوام حاضر به تن دادن به قوم سلطه گر نبوده و سعی داشته اند هویت خودرا حفظ کنند لاجرم مرکزحکومت(سوریه،ترکیه، عراق) وارد مرحله ی بعدی یعنی قوم کشی فیزیکی شده اند به عنوان مثال ما شاهد شورش و قیام های ناسیونالیستی در زمان امپراطوری عثمانی مانند قیام های عبیدالله نهری، قیام میر محمد، شورش بدر خان بیگ ،قیام بابان وغیره . ودر دوران سیستم سرکوبگر آتاتورک و با اندیشه های پان ترکیسم و ماشاهد قیام سعید پیران درسال 1925وشورش درسیم و آرارات وپیدایش جنبش فکری پ.ک.ک در ترکیه. وقیام محمود برزنجی و مبارزات مصطفی بارزانی درعراق هستیم و همه ی این منازعات ومبارزات حاکی ازخشونت سیستمیک  مرکزبرعلیه کوردها بوده است؛ به عبارت دیگر این تبعیض های ی ، فرهنگی و اجتماعی بر علیه یک قوم(کوردها) از طرف قوم  بزرگتر همان مسئله ای است که " نیچل" آن را تبعیض نابرابر مرکز – حاشیه نامیده است ولذا تبعیض های ذکر شده به تضاد طبقاتی بدل شده است که این تضادها به طورعام، به طبقه پایین جامعه(کوردها) آگاهی بخشیده است، آگاهی که آنهارا از وضعیت موجودی خود آگاه ساخته و منجر به واکنش کوردها بر علیه مرکز شده است .اما آنچه که در این جا مورد توجه نگارنده است قوم کشی فرهنگی است ،قوم کشی فرهنگی نه بازور وکنش نیروهای نظامی بلکه با هژمونی وسلطه ی فرهنگ که در دانشگاه ها، مدارس ، سازمان های دولتی و خصوصی  وغیره شکل گرفته وخود رانشان می دهد در این جا قدرت برحسب استیلای فکری تعریف می شود توده ها با بهره گیری از وسایل سلطه فکری به سازش کشانده می شوند یا سرکوب می گردند،  به قول آلتوسر دستگاهای دولتی اگر چه می تواند بااستفاده از قدرت برای خود قانون برقرار کند  و اقوام مختلف را وادار به اجرای این قانون کند اما برای استمرار آن باید ابزاری  به نام ایدئولوژی  وجود داشته باشد تا اقوام مختلف را  با خود همرا سازد و به مرور تاثیر این ایدئولوژی آنقدر بالا میرود که منجر به نابودی قوم مغلوب می شود(درصورت تن دادن به مرکز و عدم شورش علیه مرکز) اگرچه تلاش سیستم سلطه گر در این است که با این روش کوردها را هضم کند اما به قول هگل ذات یک ملت خود را در تاریخ آن ملت نشان می دهد و ذات ملت کورد نیز همان واکنش کوردی است که  به شکل عقل کوردی(اگرچه تا به امروز ایدئولوژی منسجمی وجود نداشته تا همگرایی را بین آنها به وجود بیاورد اما شورشهای مشترک آنها نسبت به سلطه حاکی از ماهیت عقل و فکری آنها دارد )  در آمده است.

طبقه حاکم با استفاده از ایدئولوژی مشخص  از طریق ابزار های مختلفی  همچون آموزش،زبان، اخلاق و مذهب در درون ذهن توده ها رسوخ می کند و به مرور باعث آسیمیله کردن قوم زیر سلطه می شود.این روش زمانی در جامعه قابل اجراء است که تمام قدرت دست طبقه حاکم جمع شده باشد وقوم زیر سلطه فقط وظیفه ی اطاعت کردن از عقل سلطه را داشته باشند و سوژه های اقوام زیر سلطه درون یک ساختار بسته وکنترل شده اسیر بمانند، در واقع این سوژه ها گرفتارایدئولوژی طبقه  حاکم می شوند  به عبارتی دیگر سوژه ها توسط یک ایدئولوژی حاکم و کارکرد هایش ساخته می شوند؛به تعبیر آلتوسر سوژه فریب خورده ایدئولوژیک است.(ایدئولوژیکی که طبقه حاکم آن را تعیین وتعریف میکند)  وخاصیت  ایدئولوژی طبقه ی حاکم اینگونه است که اقوام زیر سلطه را در خود آسیمیله کند وآن را روبه سمت وسوی نابودی بکشاند و این ایدئولوژی سعی در نابودی فرهنگ اقوام زیر سلطه را دارد فرهنگی که خودبخشی ازهویت یک قوم را مشخص می کند در واقع هویت به معنای هستی ،ماهیت وسرشت فرد یا گروه می پردازد و هستی شناسی پاسخ به چیستی چیزهااست تا ماهیت یک چیز را مشخص،و به عبارتی دیگر به این موضوع می پردازد. نقطه ی متمایز من با دیگران در چیست ولی ایدئولوژی طبقه حاکم اجازه ی بروز و نمایان ساختن چنین فرهنگی را نمی دهد(در صورت تن دادن به مرکز) و به مرور باعث نابودی فرهنگ قوم زیر سلطه می شود. نباید فراموش کرد  که ایدئولوژی طبقه ی حاکم فقط ابزاری هستند که به واسطه آن سوژه ها را کنترل می کنند و آنها را تابع خود می سازد و سوژه ها چون خود موجودی مستقل نیستند که آزادی داشته باشند به عبارت دیگر خود را تعیین و تعریف کنند بلکه این سوژه ها درون یک ساختار که گفتمان مرکز که آنها را کنترل میکند و اجازه ی بروز به گفتمان های مستقل نمی دهد لاجرم  عقل سلطه گر تلاش در هضم این سوژه ها  را دارد.لاجرم یا باید به عقل سلطه گر اجازه داده شود فرهنگ مغلوب را در خود هضم کند به عبارتی دیگر در همان مرحله ی اولیه(قوم کشی فرهنگی)بماند تا مرکزِ،  فرهنگ آنها را تصرف و هویت آن ها را رو به سمت نابودی بکشاند یا باید گفتمانی مستقل تشکیل شودتا به وسیله آن  فرهنگ خود را حفظ کرده و هویت خود را از دیگران جدا سازد به بیان دیگر این توهم ایدئولوژیکی(زبان ،مذهب،ملیت وغیره)   که در دست سلطه است که به قول اسلاوی ژیژک که سعی درهضم دیگری های کوچک دارد باید نفی نمود و اجازه نداد که اینهمانی کاذبی را به وجود آورد در این مرحله است که تاریخ می تواند امر واقعی کوردی را در خود جایی بدهد به عبارتی کنش واقعی کردها را به قلم درآورد.فرجام سخن اینکه منطق پراکسیس کوردی است که می تواند  شکاف تئوری این ملت را ازبین برده و یک پارچگی را به و جود بیاورد.   

                                                                          

 نویسنده: تورج محمدی

                                                                          



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها